تعریف خودکنترلی یا استفاده از نیروی اراده (willpower) مستلزم این است که خودآگاهانه تصمیم بگیرید چه کاری را چه زمانی انجام دهید، اینکه بتوانید در مقابل وسوسه مقاومت کنید و دریافت پاداش یا لذت را به بعد موکول کنید.

چرا مفهوم اراده و خودکنترلی برای کوچها مهم است؟ توانایی مراجعان شما برای کنترل خودشان، کلید موفقیت آنهاست. فرآیند طراحی و پیگیری بسیاری از اهداف شامل ا‌ِعمال خودکنترلی است. گاهی اوقات فقط مرحله شروع یک هدف نیاز به نیروی اراده قوی دارد؛ به عنوان مثال، کسی که می‌خواهد ماراتن بدود اما آنقدرها علاقه‌ای به دویدن ندارد، ممکن است نیاز به خودکنترلی داشته باشد تا در اوایل کار، در روزهای برنامه‌ریزی شده خود را مجبور به دویدن کند به جای  اینکه مثلا با دوستانش به کافی شاپ بروند. هنگامی که چنین فردی چند بار دوید و جریان اندورفین را تجربه کرد و در نتیجه احساس خوبی داشت، ممکن است تمایل بیشتری به دویدن پیدا کند تا انجام کارهای دیگر. در این شرایط و بعد از چندین بار تجربه جریان اندورفین، این افراد دیگر به خودکنترلی کمتری نیاز خواهند داشت. اهداف دیگری نیز وجود دارند که ممکن است نه تنها برای شروع، بلکه از شروع تا پایان نیاز به خودکنترلی داشته باشند.

به عنوان مثال، تلاش برای رفع عادتی که در آن شخصی مرتباً صحبت همکارانش را قطع می کند، می‌تواند یک چالش همیشگی باشد. هر بار قبل از اینکه وقفه رخ دهد و آسیبی به رابطه وارد شود، برای مکث ذهنی و فیزیکی نیاز به اعمال اراده و خودکنترلی است. درک آخرین یافته‌ها در مورد خودکنترلی می‌تواند به شما کمک کند تا مراجع خود را با بهترین ابزارها برای موفقیت تجهیز کنید.

نیروی اراده

فقدان یا کمبود خودکنترلی

فقدان خودکنترلی می تواند مراجع را مستعد ایجاد بهانه و توجیه برای عدم موفقیت کند. اگر شخصی به طور مکرر به چیزی دست پیدا نکند، به جای اینکه مسئولیت واقعی آن موقعیت را بر عهده بگیرد، ممکن است شروع به بهانه تراشی کند. در دراز مدت این روش می‌تواند به شانس فرد برای دستیابی به اهداف آینده‌اش آسیب برساند. پرداختن به هر گونه چالش پیرامون خودکنترلی در محیطی امن و آرام و دور از قضاوت و سرزنش، سرمایه‌گذاری عالی برای هر مراجعی است که با او کار می‌کنید.

زیربنای عصب شناسی مبحث خودکنترلی چیست؟

تحقیقات نشان داده است کندی پردازش در کورتکس سینگولیت پیشین با کاهش اراده و خودکنترلی مرتبط است. این ناحیه مغز برای نقشی که در پایش تعارضات دارد شناخته شده است و محلی است که هرگونه عدم تطابق بین آنچه که قصد انجام آن را دارید و آنچه واقعا انجام می‌دهید را پیدا می‌کند.

مقالات علمی نشان داده که شاخص‌های رفتاری قوی در زمان کاهش اراده وجود دارد، اما شاخص‌های احساسی که نمود پیدا می‌کنند ضعیف هستند. با مطلع شدن از این شاخص‌ها مراجع می‌تواند بفهمد که مثلاً چه زمانی می‌خواهد با همکارش برخورد کند یا دوباره تمایل به روشن کردن سیگار بعدی دارد.

کورتکس پره فرونتال مغز نیز در خودکنترلی بسیار مهم است. PFC نقش حیاتی در برنامه‌ریزی‌های ما، حافظه‌کاری ما، سازماندهی، پیش‌بینی پیامدها و کنترل انگیزه‌ها دارد. در انتهای دیگر طیف، مرکز آمیگدال است که قدرت زیادی بر تصمیم‌گیری‌های ما دارد و فارغ از اثر مهاری بخش خودآگاه مغز ما می‌تواند سبب تصمیم‌های هیجانی و رفتارهای تکانشی بشود. گاهی اوقات بین بخش‌های شناختی عقلانی مغز و بخش‌های واکنشی هیجانی تعارض واضح وجود دارد.

چه مطالعات جالبی در این زمینه وجود دارد؟

یکی از مطالعات محوری در زمینه به تأخیر انداختن کسب رضایت، آزمایش معروف مارشمالو استنفورد است؛ محققان دریافتند که بیشتر بچه‌ها نمی‌توانند لذت خود را به اندازه کافی به تاخیر بیندازند، اگرچه تماشای تلاش آنها هم روشنگر و هم جالب است. زمانی که محقق مطالعه، بسیاری از موضوعات اولیه را سال‌ها بعد دنبال کرد، متوجه شد که نتایج در حیطه های دیگری از زندگی این افراد نیز تعمیم می‌یابند.

او متوجه شد که کودکانی که قادر به مقاومت طولانی در برابر وسوسه خوردن مارشمالو بودند، در سال‌های بعدی نیز با کسب نمرات بهتر، محبوب‌تر بودند، در نهایت حقوق‌های بیشتری دریافت می‌کردند و شاخص توده بدنی (BMI) پایین‌تری داشتند. تفاوت‌های عملکرد مغزی بین کسانی که می‌توانند در برابر خوردن مارشمالو مقاومت کنند و کسانی که تسلیم وسوسه می‌شوند پیدا شده است. از جمله این موارد تفاوت‌های کلیدی در کورتکس پره فرونتال مغز در این دو گروه است. محقق پژوهش مارشمالو بعد از سالها، 59 نفر از بزرگسالانی را که در کودکی در آزمایش اولیه مارشمالو شرکت کرده بودند مورد بررسی قرار داد. هنگامی که شرکت کنندگان این آزمایش ، MRI انجام دادند، نتایج نشان داد که در افرادی که می‌توانستند رضایت و لذت را برای مدت طولانی‌تری به تاخیر بیندازند، کورتکس پره فرونتال مغز فعال‌تر بود. اما در کسانی که برای به تاخیر انداختن لذت، مجبور بودند به سختی سعی و تلاش کنند، جسم مخطط ونترال بود که فعال‌تر بود.

سایر مطالعات

در مطالعات دیگر باومایستر و همکاران (1998) پیشنهاد کردند که سطح قند خون ممکن است قدرت اراده را افزایش دهد. این ایده بحث برانگیز بیان می‌کند که هر چه سطح گلوکز خون شما پایین‌تر باشد، احتمال اینکه اراده شما شکست بخورد بیشتر است. چندین مطالعه در این مجموعه شامل افرادی بود که بسیاری از وظایف شناختی پرزحمت را انجام می دادند. سپس قدرت اراده آنها به نوعی مورد آزمایش قرار می گیرد و آنها تمایل به شکست دارند. کسانی که به آنها نوشیدنی لیموناد شیرین داده می شود، نسبت به کسانی که شیرین کننده مصنوعی در نوشیدنی لیموی خود دریافت می کنند، قدرت اراده قوی تری دارند. اما کارول دوک و همکاران (2013) پیشنهاد کرده اند که « شکر » کلید این معما نیست؛ در واقع این طرز فکر ما است که تأثیر کلیدی بر اراده ما دارد. به نظر این محققان اگر باور کنیم شکر کمک می کند، احتمالاً کمک خواهد کرد. محققان دانشگاه استنفورد باورهای مردم در مورد قدرت اراده را بررسی کردند و آزمایش کردند که آیا و در چه زمانی این افراد دچار افت اراده شده اند. آنها دریافتند که کسانی که معتقد بودند قدرت اراده فراوان است، به نظر نمی‌رسید برای پشتکار در انجام کارهای چالش برانگیز به شکر نیاز داشته باشند!

باومایستر همچنین نشان داده است که افراد با خلق‌وخوی خوب، اراده قوی‌تری دارند. اما باید توجه کنیم که ما اغلب می‌توانیم چیزهای زیادی در مورد قدرت اراده از افرادی که حالشان خوب نیست یاد بگیریم. برای مثال، بررسی این موضوع جالب خواهد بود که چگونه افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی به نظر می‌رسد که چنین قدرت اراده قوی در مورد مقاومت در برابر چیزی که برای انسان کلیدی است مانند غذا از خود نشان می‌دهند. سطح قند آنها پایین است، و با این حال چیزی آنها را قادر می‌سازد تا سطح بالایی از خودکنترلی را حفظ کنند. با درک بهتر این مکانیسم، می‌توان کمک بیشتری به افرادی که اراده ضعیف یا بیش از حد قوی را تجربه می‌کنند، زمانی که هیچ یک برای فرد مفید نیست، ارائه کرد.

این بینش‌ها ما را به نقطه امیدی برمی‌گرداند. ما امیدواریم که علوم اعصاب به درک دقیق‌تری از چگونگی کارکرد اراده بپردازد تا درک کامل‌تری از چگونگی بهبود بخشیدن آن را داشته باشیم. آزمون و خطا، همانطور که اغلب در مطالعات روان‌شناختی مانند مطالعاتی که در اینجا به آن پرداختیم، اتفاق می‌افتد، فقط می‌تواند ما را تا این حد پیش ببرد. گاهی اوقات اطلاعات به ظاهر متناقضی را می‌بینیم، اما انگیزه برای درک عمیق‌تر، هر رشته‌ای را که در کاوش در این زمینه دخیل است، تحریک می‌کند.

با مراجع چه کنم؟

با مراجع چه کنم؟

 با مراجع خود روی راه هایی کار کنید تا توانایی "شکستن" چارچوبها و قالب‌های ذهنی او را تقویت کنید و به او کمک کنید تا راه‌های خلاقانه‌ای برای پرت کردن حواس خود بیابد. مراجعی را فرض کنید که در حال کار بر روی ارتقای رتبه‌اش باشد و به او گفته شده باشد که باید در طول جلسات بیشتر صحبت کند. شاید تمایل طبیعی و مدل مراجع شما این باشد که در طول جلسات ساکت بنشیند و شنونده باشد. از لحاظ درونی، آنها دیالوگ بسیار خوبی دارند. اما هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند آن را بشنود؛ بنابراین دیالوگ درونی هر چقدر هم که پخته و عمیق باشد، چون بر زبان جاری نمی‌شود نمی‌تواند منجر به کارآمدی شود.

اما حالا او تصمیم دارد تغییری بکند. باید دید درست در لحظه‌ای که میخواهد در جلسه حرف بزند چه اتفاقی می افتد؟

چیزی که ممکن است درست قبل از صحبت کردن به ذهن فرد بیاید، افکاری است شامل پیش‌بینی حرف‌هایی که دیگران ممکن است در باره او بزنند یا سؤالاتی که ممکن است سایرین از او بپرسند. این ممکن است منجر به یک گفتگوی درونی مداوم شود تا زمانی که چیزی که قرار بود بگویند از موضوع صحبت و گفتگویی که در مکالمه خارجی در جریان است فرسنگ‌ها فاصله گرفته باشد.

شاید مراجع شما بتواند در طول جلسات اعداد یک تا پنج را روی یک تکه کاغذ در مقابل خود نوشته باشد. سپس وقتی نظری به ذهنش می‌رسد، یک یادداشت یک کلمه‌ای یا یک تیک در کنار شماره یک می‌گذارد و سپس نظر خود را با صدای بلند بیان می‌کند. این می‌تواند به عنوان یک حواس‌پرتی فیزیکی و فرصتی ذهنی عمل کند. او می تواند در طول هر جلسه رسیدن به پنج اعلام نظر را به عنوان هدف خود انتخاب کند. به مراجع خود پیشنهاد دهید که متعهد به انجام یک کار در یک زمان معین باشد که نیاز به اراده دارد، بنابراین اگر آنها به دنبال یک هدف جدید و چالش برانگیز هستند، بررسی کنید که در این زمان چه چیز دیگری در زندگی در حال وقوع است. سایر چالش‌های همزمان، با ایجاد اشتغال ذهنی احتمال اینکه قدرت اراده برای انجام آن هدف اصلی، کم اثر شود را بالا می‌برند.

به مراجع کمک کنید تا فهرستی از کارهایی که هر روز باید انجام دهد تهیه کند تا اشتغال ذهنی با لیست کارها و وظایف و برنامه‌ها را از مغزش خارج کند. این کار می‌تواند بار سنگین شناختی را که او با خود حمل می‌کند کاهش دهد و او را قادر سازد تا در صورت نیاز به اعمال اراده و خودکنترلی، میزان بیشتری از آن را اعمال کند.

قدرت اراده و نقش آن در یادگیری

در طول سال‌ها، مطالعات متعدد نشان داده‌اند که یادگیری فعال یا داوطلبانه بهترین نتایج یادگیری را به همراه دارد؛ وقتی یادگیری از طریق کنش داوطلبانه اتفاق می‌افتد، تعدیل توجه، انگیزه و کنترل شناختی وجود دارد که این فرآیند را بسیار مؤثرتر می‌کند. در نتیجه، حافظه نیز سود می‌برد. با این حال، اگرچه فرآیندهای فیزیولوژیکی زیربنای این واقعیت در مغز موش ها شناسایی شده بود، وجود آن در انسان تایید نشده بود. اما اکنون دانشمندان برای اولین بار در انسان مکانیسم مسئول این پدیده را شناسایی کرده‌اند. کلید در نوسانات امواج تتا است که توسط هیپوکامپ مغز انسان ایجاد می‌شود. حالا این چه ربطی به کوچینگ دارد و مراجع ما چگونه از آن سود می‌برد؟

کوچینگ فرآیندیست که در پی افزایش یادگیری فعال در مراجع است؛ یادگیری از سر آگاهی و حتی فراتر از آن و از سر خودآگاهی. ما زمانی که مراجع در جلسه به آگاهی در مورد خودش یا مسئله اش دست می‌یابد، از او سوال می‌کنیم که می‌خواهد با این آگاهی چه کند؟ یعنی با قدرت اراده و به خواست خودش می‌خواهد از این آگاهی در راستای چه اقدامی استفاده کند. انتخاب آگاهانه و خودخواسته اقدامات نقش کلیدی در یادگیری مراجع دارد. مراجع با اراده خود قدمی مبتنی بر آگاهی طراحی می‌کند که منحصر به خود اوست و در ادامه نیز به انجام آن متعهد می‌شود؛ برای حفظ این تعهد نیز وجود خود انضباطی و خودکنترلی ضرورت دارد. بنابراین فرایند کوچینگ خود می‌شود فرایندی که طی آن چرخه یادگیری و اقدام و بازخورد و تامل و اصلاح اتفاق می افتد و طی این فرایند قدرت اراده نیز محک زده شده و همچنین ورزیده می‌شود.

در پایان به توضیحات این محققین توجه کنید :

«ما پس از بیش از 20 سال تحقیق توانسته‌ایم به این نقطه برسیم و نتایج به دست آمده مشخص است. این واقعیت که نیروی اراده کلید ادغام اطلاعات در حافظه است، استدلال‌هایی را به ما می‌دهد که بگوییم اگر افراد را به سوژه‌های منفعل تبدیل کنیم، اگر مجبور شوند منفعلانه چیزی را یاد بگیرند، یادگیری آنها بدتر می‌شود.»

با اقتباس از کتاب نوروساینس برای کوچها

و مقاله زیر

https://neurosciencenews.com/willpower-memory-learning-17928/