طبق نظریه جان بالبی که دلبستگی را "پیوند روانی پایدار بین انسان ها" می داند، دلبستگی هایی که در اوایل زندگی شکل می گیرد تأثیر قابل توجهی در بقیه عمر دارد. اگر کودک بتواند با مراقب اصلی یک دلبستگی ایمن زودهنگام برقرار کند، با افزایش سن احساس امنیت بیشتری خواهد داشت در مقایسه با فردی که ناتوان از شکل دهی چنین ارتباطی بوده است. فردی که از چنین ارتباطی محروم است ممکن است اضطراب و ترس را تجربه کند. 

 آمارها گزارش می دهند که حدود شصت درصد افراد در سبک "امن" قرار می گیرند و حدود چهل درصد از مردم با سبک دلبستگی "ناامن" دست و پنجه نرم کنند که رقم بسیار بالایی محسوب می شود. 

طبق نظریه دل بستگی جان بالبی 4 سبک دلبستگی وجود دارد: 

  • سبک ناایمن اضطرابی دل مشغول
  • سبک ناایمن اجتنابی بی تفاوت
  • سبک ناایمن اجتنابی آشفته
  • سبک ایمن

تئوری دلبستگی

سبک دلبستگی ناایمن اضطرابی دل مشغول

در چند دهه اخیر نام این حالت را « هم وابستگی» گذاشته اند. به کسی فکر کنید که اضطراب زیادی دارد و به نظر می رسد "تمام اشتغال ذهنی اش" رابطه است. 

این افراد به دلیل عدم ثبات و فقدان همگونی و عدم یکنواختی در برآوردن نیازهای اولیه شان توسط مراقبین اصلی اولیه، دلبستگی های "ناامن" ای به آنها ایجاد کردند.

بسیاری از نیازهای عاطفی این افراد در کودکی به دلیل غیبت یا ناراحتی های احساسی یا روانی یا جسمی خود مراقبین برآورده نشده است؛ مثلا مادری که دچار بیماری افسردگی بوده است.

سیستم عصبی این کودک در حالت «تلاش برای بقا و زنده ماندن» قرار می گیرد و سه پاسخی که به موقعیتها که می دهد، جنگیدن، فرار یا انفعال است. 

برخی ممکن است این گروه را نیازمند ، چسبنده یا وابسته به هم بنامند. وقتی دلبستگی مضطرب دارید و دل مشغول رابطه هستید ، وقتی با شریک زندگی خود نیستید و تنها هستید حالتان خوش نیست.

شما همیشه میل حضور دائم شریک عاطفی خود یا تمنای حضور کسی را دارید، زیرا تنها بودن سبب ایجاد اضطراب در شما می شود.

بنابراین ، شما در نگاه از بیرون کاملا "نیازمند" دیده می شوید. مثلا وقتی شریک زندگی شما با شما تماس نمی گیرد یا جواب زنگ یا پیام شما را نمی دهد، مضطرب و بیقرار می شوید. 

شما در رابطه ها اساساً همان آسیب دوران کودکی را بازسازی می‌کنید و سعی می‌کنید مسائل حل نشده خود را حل کنید.

ناایمن اجتنابی بی تفاوت (منفعل) 

کسانی که وابستگی اجتنابی بی تفاوت دارند در خانه هایی رشد کردند که در آنها احساس امنیت جانی هم نمی کردند. یا حداقل نمی دانستند که آیا نیازهای آنها با ثبات برآورده می شود یا خیر. شاید مراقب آنها بدرفتار و آزارگر بوده و یا کودک به دلیل تکیه به آنها تنبیه می شده است. 

این باعث شده که آنها دیوار بسازند و یاد بگیرند که به هیچکس وابسته نباشند. برخی از این افراد بسیار مستقل هستند. آنها در عین حال که صمیمیت می خواهند، اما می ترسند که اگر در پی صمیمیت بروند، آزادی خود را از دست بدهند. آنها فقط تا حدی صمیمیت را می خواهند و وقتی شریک عاطفی شان می خواهد به ایشان نزدیک شود احساس خفگی یا دلهره می کنند.

آنها میل خود را برای صمیمیت سرکوب می کنند و دیگران را در فاصله نگه می دارند. وقتی دیگران به چیزی از آنها احتیاج دارند ممکن است به راحتی عصبانی شوند و صبر نداشته باشند ، عمدتا به این دلیل که فکر می کنند چون خودشان مستقلند و نیازهای خود را برءورده می کنند دیگران نیز باید بتوانند نیازهای خود را برآورده کنند. 

به طرز عجیبی ، ناایمن اجتنابی بی تفاوت( منفعل) افرادی هستند که بسیاری از افراد  ناایمن اضطرابی دل مشغول به آنها توجه می کنند ، که در واقع این ترکیب مثل یک دستورالعمل برای وقوع یک فاجعه است مگر اینکه هر دو مایل به شفای عاطفی و درمان خود باشند.

سبک ناایمن اجتنابی آشفته یا اضطرابی

در این سبک فرد با دیگران به شیوه های مضطرب و اجتنابی ارتباط دارد. فردی با این شیوه ارتباط خواهان روابط است ، اما از آسیب پذیری و صمیمیت عمیق نیز می ترسد. دینامیک رابطه به این شکل است : "من تو را می خواهم ، اما برو" است. هل دادن و کشیدن همزمان . پیگیری کن ، عقب نشینی کن.
این سبک غیرقابل پیش بینی ترین سبک دلبستگی است زیرا فرد هم جنبه های اجتنابی و هم اضطرابی دارد. یک روز آنها خواستار نزدیکی هستند و روز دیگر ، ممکن است احساس کنند که در حال خفه شدن هستند و عقب نشینی می کنند. 

این افراد حتی اگر از نظر ظاهری "سرد" به نظر برسند ، اما سیستم عصبی آنها در حالت آماده باش همیشگی قرار دارد. آنها از رها شدن، صمیمیت ، کافی نبودن ، زیاد بودن و موارد دیگر می ترسند. 

آنها گاهی مستقل و دور و دست نیافتنی اند و گاهی نیز نیازمند و وابسته هستند. آنها در کودکی به دنبال نزدیکی بوده اند، اما از آن می ترسیده اند چرا که احتمالا مراقب اصلی وقتهایی خیلی دور بوده و به نیازهای او پاسخگو نبوده و در زمان نزدیکی نیز به حد کافی با ثبات و مهربانی رفتار نکرده.

روان آنها وارد عمل شده و به آنها کمک کرده که با این نوع از ناامنی با این نوع مکانیسم دفاعی کنار بیایند. سیستم عصبی آنها همیشه در حالت آماده باش کامل قرار داشته چون نمی دانسته در هر لحظه ای چه خطری در حال وقوع است و باید منتظر چه رفتاری از مادرش یا مراقب اولیه اش باشد. در واقع بیشترین نوع بی ثباتی در سبک پرورش فرزند در این حالت دیده میشود. 

سبک دلبستگی ایمن

کودک به طور ذاتی از همان بدو تولد انتظار دارد که نیازهایش  برآورده شود. نوزاد با استفاده از نشانه های فیزیکی (مانند گریه کردن) به مادر یا مراقبان خود اطلاع می دهد که مشکلی وجود دارد و در عین حال اطمینان دارد که آنها به این مشکل رسیدگی می کنند. 
پنج شرط اساسی برای شکل گیری دلبستگی ایمن در کودک وجود دارد: 

 1. کودک احساس امنیت و محافظت شدن می‌کند 

اگر فرزند شما احساس می کند در برابر گرسنگی، سرما، گرما، صدای بلند، … محافظت شده است ، احساس امنیت می کند. برای نوزاد و کودک نوپا ، ایمنی به معنی نزدیکی به مادر است، زیرا مادر برای او به مثابه منبع غذا ، گرما و محافظت است. 
خطر در تعریف او به معنی جدایی از مادر است و اطراف مادر منطقه امن برای کودک محسوب می شود. یک مادر متعادل و پیش بینی پذیر بسیار امن محسوب می شود اما مادری کنترلگر ، آزارگر یا کسی که کودک را نادیده می گیرد، مادر افسرده یا مادر خودشیفته مادری امن محسوب نمیشود. 
مادری که به کودک توجه دارد و امن و محافظت کننده است به کودک خود فضا و آزادی برای کشف جهان و دور شدن از خود را می دهد ، اما در عین حال در زمان نیاز به اندازه کافی حضور دارد و در دسترس است ، به طوری که کودک احساس امنیت می کند. 
هنگامی که نوزاد بیش از حد دور می شود و احساس ترس می کند، دلش قرص است که می تواند به سوی او دویده و خود را به آغوش گرم و پرمهر و امن مادر که از او در برابر جهان محافظت می کند، بسپارد. چنین مادری این پیام را به کودک می دهد که «تو دوست داشتنی هستی و در آغوش من در امان هستی.»

2. کودک احساس می کند دیده شده و شناخته شده است والدین هماهنگ و پیش بینی پذیر و ایمن می توانند نشانه های کلامی و غیر کلامی نوزاد خود را به طور دقیق بخوانند و به نیازهای آنها پاسخ دهند. پاسخ های با ثبات و یکدست و هماهنگ، به نوزادان اطلاعاتی در مورد اثرات رفتار آنها می دهد. کودک می آموزد که وقتی نیاز خود را با علامتی مثل گریه یا ایجاد صدا اعلام می کند، می تواند انتظار پاسخ سریع ، قابل پیش بینی و دقیق را داشته باشد. نتیجه برای نوزاد احساس کنترل بر زندگی است که از همان اولین روزهای زندگیش شروع می شود. 

3. کودک احساس آرامش ، راحتی و اطمینان می کند آغوش والدین هماهنگ باز و دعوت کننده است. هنگامی که کودک ناراحت است ، مراقب کودک را آرام می کند و به حالت آرامش می رساند. کمک به کودک برای مدیریت ناراحتی و خشم و سرخوردگی ، به او کمک می کند تا الگوی درونی و لنگرگاهی عاطفی در درون برای آرام سازی خود ایجاد کند. با گذشت زمان، کودک توانایی مدیریت ناراحتی و تسکین خود را پیدا می کند. 

4- کودک احساس ارزشمندی می کند. احساس ارزشمندی در کودکی آغاز می شود و پایه و اساس رشد عزت نفس سالم است. والدینی که فرزندان خود را با عزت نفس سالم تربیت می کنند ، بارها و بارها شادی خود را از این که او فرزند آنهاست است و نه بخاطر آنچه کودک انجام می دهد ابراز می کنند. آنها بیشتر بر «بودن» تمرکز می کنند تا انجام دادن. 
آنها نه بر کارهای خانه و وظایف و امورات کارشان، بلکه بر لذت های فرزندپروری تمرکز می کنند. 

5- کودک احساس می کند برای کاوش و کشف جهان پیرامونش حمایت می شود سرانجام ، کودکان باید احساس حمایت کنند تا با شادی و امنیت جهان خود را کشف کنند. والدینی که از این امر حمایت می کنند به فرزند خود ایمان عمیقی دارند و همیشه یک شبکه امن به او می دهند. والدین که عمیقا درگیر زندگی فرزند خود هستند ، به کودک فضا می دهند و او را به سمت خودمختاری و استقلال سوق می دهند. این احساس امنیت به کودک اجازه می دهد تا کاوش کند ، کشف کند ، موفق شود و شکست بخورد. و از طریق چنین اکتشافی ، کودک احساس خوب ، خودمختاری ، قوی و منحصر به فرد بودن خود را ایجاد می کند.