در دنیایی زندگی میکنیم که اسباب حواسپرتی ما بسیار فراوان است همه ما میدانیم که تمرکز چه منافعی دارد و چگونه به ما در رسیدن به اهداف ما کمک میکند و ما را افرادی کارآمدتر میکند؛ اما آنچه در زندگی روزمره ما رخ میدهد انجام عادتی بسیاری از کارهایی است که سبب بههمخوردن تمرکز و توجه ما میشود. حتی وقتی در یک کتابخانه روبروی کتابخانهمان نشستهایم ممکن است نام کتابها هم سبب حواسپرتی ما شود و از تمرکز بر مطالعه همان یک کتابی که در دست داریم ما را دور نماید. اما سؤال اصلی اکثر ما این است که چطور تمرکز داشته باشیم و چگونه این روند را بهعنوان یک عادت جدید به زندگی خود اضافه کنیم تا در هدفمندی و پیگیری اهدافمان یاریگر ما باشد.
داشتن تمرکز و توانایی مدیریت تمرکزمان مهارتی است که ما را به سمت هدفمان هرچه بیشتر پیش میبرد و حواسپرتی و پراکنده شدن تمرکزمان، ما را از اهدافمان دور میکند. جهان ما پر شده است از چیزهایی که حواسمان را پرت میکنند و مانع از عمیق و یکپارچه شدن قوای ما در راستای اهدافمان میشود؛ یکی از موارد پراکندگی توجه در ما، منابع اطلاعاتی فراوانی است که در دسترس ماست؛ همیشه موقعیتهای مختلفی برای انتخاب کردن پیش روی ماست؛ ما میتوانیم در لحظه انتخابهای بینهایت زیادی داشته باشیم و گزینههای متعددی برای گذراندن زندگی و سپری کردن زمانمان پیش رو داریم؛ این خود عامل حواسپرتی و عامل عدم تمرکز ما روی یک مقوله و عمق بخشیدن به توجهمان در چارچوبها و مرزهای یک موضوع هستند؛ کلی مطلب پیش روی ما برای یادگرفتن هست ما اطلاعات بسیار وسیعی داریم اما تمرکز روی هر بخشی از این اطلاعات و عمیق شدن در آن بخش و پرداختن به مفهوم و کاربرد آن از طریق تفکر و خرد خودمان یا تلاش برای بهکارگیری آن در زندگیمان کمرنگ شده است. همینطور ترکیب و خلق این اطلاعات با رفتارهایمان اتفاق نمیافتد چرا که به دلیل اشتهای بیپایانمان برای بیشتر دانستن کنترل وقتمان از کفمان خارج میشود و خلاقیت و منحصربهفرد بودنمان نیز تحتالشعاع قرار میگیرد.
برای پرورش مهارت مدیریت تمرکز و توجه، اول باید به این بپردازیم که اصلاً بپذیریم که ما حواسمان پرت میشود؛ بپذیریم که چیزی هست مانع این میشود که ما با تمرکز در کارمان عمیق بشویم وقتی متوجه این عوامل میشویم. میتوانیم حالا روی آنها کار بکنیم؛ قدم بعد برای کنترل و مجموع کردن حواسمان این است که بدانیم حواسپرتی از کجا شروع میشود؛ چه چیزهایی برای ما ایجاد حواسپرتی میکند؛ حالا که این عوامل پرتکننده حواس را شناختیم آنها را تا جایی که میشود از محیطمان حذف کنیم؛ هشدارهای موبایلمان را حذف کنیم یا اعلانهایی که برای ما میآید را کم کنیم یا اگر در حال کاهش وزن هستیم خوراکیهای خوشمزه و پرکالری جلوی چشممان نباشد.
اما موضوع مهمی در این میان هست و آن بحث قدرت اراده ما برای کنترل و چارچوب دار کردن مسیر پرواز توجه ما است. اگر باور ما این باشد که یک نیروی خاص و اعجابانگیز به نام اراده لازم است تا بتوانند چنین اثری را ممکن کند، در جستجوی کافی شدن یا افزایش آن، از تلاش بازمیایستیم؛ چیزی بهعنوان اراده به این شکل وجود ندارد و اراده نیز چیزی شبیه سایر هیجانهای ماست و ما باید آن را مدیریت کنیم؛ لازم است متوجه باشیم که موانع در فرایند رشد لازم و ضروری هستند و کسب هر نوع مهارتی نیز سختیها و موانع و رنجهای خود را دارد. لازم است که این موانع را ببینیم و بپذیریم و از دشواری مسیر عبور کنیم.
ما باید بیاموزیم ارزشهایمان را با تنها دارایی واقعیمان که همان زمان است ترکیب کنیم؛ با بالابردن مهارت مدیریت توجه و تمرکز ما سرمایه اصیل خود، زمان، را خرج ارزشهای زندگی خودمان میکنیم و تمام انرژی خود را در راستای پاسداشت و زندگیکردن ارزشهایمان گسیل میکنیم. در این راستا با هدفمندی زندگیمان که مبتنی بر ارزشهایمان طراحی شدهاند همسو و همگام میشویم.