اهدافی که برای خودمان انتخاب می کنیم باید چالشی باشند و سبب بزرگتر شدن دایره امن ما شوند. هدفی که انجامش کاملا در دایره امن فعلی ماست، انگیزه و اشتیاق لازم را برای طی کردن مسیر و تاب آوردن سختیهای راه به ما نمی دهد. حتی بعد از رسیدن به چنین هدفی، زندگی ما تفاوت خاصی هم با قبل رسیدن به هدفمان نمی کند پس اصلا چرا باید تلاشی برای رسیدن به هدف داشته باشیم؟ هدف گذاری با مقوله دایره امن ارتباط تنگاتنگ دارد . چرا که سفر کشف و خودشناسی ما در این جهان چیزی نیست جز تجربه های جدید و گسترش دایره امن. اما لازم است توجه کنیم که اهداف باید چالشی « و در عین حال» قابل دستیابی باشند. اگر هدفی با واقعیت زندگی ما فرسنگها فاصله دارد یا در خیلی خارج از دایره امن ما و در حیطه وحشت ماست، شاید چنان بار سنگینی به ما تحمیل کند که جرأت نزدیک شدن به آن را نداشته باشیم. 

یک قول رایج نیز بین افراد وجود دارد که می گویند مثلا هدفت را صد بگذار که هفتاد بشوی. این قول بصورت ضمنی، عدم صداقت با خود، کتمان مسئولیت و عدم تعهد صد درصدی به هدف و تلاش در راه دستیابی به آن را را تأیید می کند و به رسمیت می شناسد. چرا من از ابتدا هدفم را هفتاد نگذارم و در عین حال هفتاد شوم؟ من می توانم در کمال صداقت با خود، تخمین واقع بینانه ریسکها، پیش فرض احتمالات مختلف و … و با بهینه کردن تلاشم و متعهد بودن به نقشه راه رسیدن به هدفم، همان هفتاد را هدف قرار دهم و به همان هفتاد نیز برسم. 
هدف گذاری ارتباط تنگاتنگ با مقصد نهایی دارد. کمک می کند با خود بیندیشیم که میخواهیم به کجا برسیم و برای رسیدن به آن چه قدمهایی داریم؛ هدف گذاری صحیح شما را در یک مسیر معین قرار می دهد که هر گونه حواس پرتی و عدم تمرکز را محدود کند. همینطور هدفگذاری نوعی اولویت بندی یا مرزگذاری است ؛ وقتی زندگی هدفمند دارید حاضر نیستید به هر کاری مشغول شوید و تنها به کارهایی می پردازید که که در راستای هدفها و چشم انداز بزرگ شماست.  
همچنین هدفگذاری مسیر افزایش اعتماد به نفس است؛ با طی کردن مسیر و رسیدن به هر یک از اهدافتان، اعتماد شما به خودتان و توانمندیهایتان بیشتر می شود. 
هدف هایی که با تلاش و تمرکز بدانها می رسیم به ما جرأت رؤیاپردازی می دهند. گویی که ما روش تبدیل یک رؤیای ذهنی را به یک واقعیت عینی و ملموس کشف کرده باشیم. وقتی که بدانیم چگونه رؤیاهایمان را به واقعیت تبدیل کنیم به خود اجازه میدهیم که رؤیاهای بزرگتری در مغزمان بپروریم و برای تحقق عینی این رؤیاها بکوشیم. 
در عین حال هدفمند زیستن با مسئولیت پذیر زیستن ارتباط تنگاتنگی دارد یک انسان هدفمند اقدام می کند و به قول گاندی همان تغییری می شود که دوست دارد در جهان ایجاد شود. زندگی هدفمند سهم فاعلی فرد را پررنگ می کند و بر خلاف فرد بی هدف که معتقد است کسی باید کاری بکند فرد هدفمند آستین بالا می زند و خود کاری می کند.