نمیدانم میانه‌تان با کوهنوردی چطور است؟ آیا تا به حال به قصد فتح قله‌ای راهی کوهستان شده‌اید؟یک قله را در زمانی که برای اولین دفعات مقصد پیمایش گروهی ازکوهنوردان بوده، در نظر بگیرید. تیم کوهنوردی نقشه مشخص و واضحی برای یافتن مسیر نداشته، و قطب‌نمایی و مشاهده‌ای که کوهنورد از نوک قله داشته و وضعیت مسیر، درواقع تنها راهنمای افراد برای پیمایش راه بوده است؛ اولین تیم‌های کوهنوردی صعود کننده نقشه‌هایی از مسیر می‌کشند و این نقشه‌ها بارها و بارها توسط تیم‌ها یا کوهنوردان بعدی مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. فرض کنید یک تیم اولیه از اتصال پیاپی نقاط الف تا جیم به قله رسیده‌ است؛ جز اینکه خود این تیم برای اینکه این نقاط و ایستگاه‌ها را تعریف کند ممکن است چندین مسیر را خطا رفته و حتی با خطرات احتمالی مواجه شده باشد و در جستجوی مسیری بهتر بخشی از راهش را برگشته و مسیر دیگری امتحان کرده باشد؛ همین مسیر  اصلاح شده نیز در دفعات بعدی صعود چه توسط همان تیم و چه توسط افراد دیگر بارها مورد بازبینی و اصلاح قرارمی‌گیرد. این بازبینی بر چه اساسی است؟و اصلاحات بر چه مبنایی صورت می‌گیرد؟

هر یک از ما در هر سطحی از مراحل زندگی که هستیم چشم اندازی داریم و وقتی داریم هدف‌هایی برای خود تعریف می‌کنیم با نگاه به آن چشم‌اندازها این روند را طی می‌کنیم؛ با طی شدن مراحل و فرآیند becoming یا فرایند تحول و توسعه‌ای که در ما رخ می‌دهد، ما افق‌ نگاه وسیع‌تری پیدا می کنیم‌؛ مثال کوهنوردی را در نظر بگیرید؛ وقتی در حین صعود از دامنه‌های کوهی در جایگاه بالاتری قرار گرفته باشیم و افق نگاه وسیع‌تری پیدا ‌کنیم می‌توانیم دقیق‌تر به مسیری که آمده‌ایم نگاه کنیم؛ با در نظر داشتن چشم‌انداز و هدف و نگاه به مسیری که در حال پیمایش آن هستیم دسترسی بهتری به شواهدی داریم که می‌توانند به عنوان منابع تصمیم‌گیری برای ادامه راه در دسترس ما باشند.

 وقتی از جایگاه دیگری به زندگی و چشم‌اندازمان می‌نگریم شاید چیزهایی در برابر دیدگان ما قرار بگیرد که هرگز پیش از این، آنها را نمی‌دیدیم؛  بنابراین با چشم‌انداز جدید نیاز هست که اهداف‌مان بازبینی و در صورت نیاز تکمیل یا تصحیح شود یا به گونه‌ای دیگر تغییر داده شود. حتی ممکن است در ادامه مسیر کوهنوردی از احتمال بالای وقوع بهمن در یک مسیر مطلع شویم. در این حالت قطعا برنامه ما دچار تغییراتی خواهد شد. این موضوع ممکن است علاوه بر برنامه ها در مورد خود هدف نیز رخ دهد و ما نیاز به بازبینی مجدد هدفهایمان داشته باشیم.

 همانطور که در مبحث تفکر استراتژیک مطرح شد، در نگاه نهایی منابع ما همواره محدود است. هزینه‌هایی که می‌توانیم انجام دهیم محدود هستند و محدود بودن وقت‌مان بیش از هر عامل دیگری ما را محدود می‌کند. بنابراین ما فرصت نداریم که ماه‌ها و سال‌ها در جستجوی هدفی رفته و آن را به سرانجام برسانیم و بعد اگر اشتباه بود هدفی دیگر برگزینیم. تعریف پله‌ها و قدم‌ها و مراحل کوچکتر در مسیر هدف به ما کمک می‌کند که در هر مرحله‌ای امکان دریافت بازخورد را داشته باشیم و براین اساس به اصلاح هدفهایمان یا پله های مسرمان بپردازیم. ملاک این اصلاحات در نظر داشتن موقعیت قله، تجربه سفر تاکنون، شواهد ما در مشاهده قدم‌های پیشین و مسیری که طی کرده‌ایم و توجه و حضورمندی و حواس جمع برای پایش خطرات احتمالی، و در نظر گرفتن میزان منابع مان از جمله برآورد درست تواناییها و مهارتهایمان است. فردی را در نظر بگیرید که همراه تیمش در حال صعود به قله ای با ارتفاع بالای 6000 متر است. اما در ارتفاع 4000 متری دچار تنگی نفس شدید می شود و احساس سردرد و ضعف و ناتوانی و افت فشار خون دارد. شاید او پیش از این تا چنین ارتفاعی صعود نکرده بوده و از این ضعف خود مطلع نبوده است. اما حالا که به این محدودیت آگاه است قطعا لازم است در ادامه مسیر تجدید نظر کند و راه برگشت در پیش بگیرد یا درخواست امداد کند. تلاش ما برای پیمودن مسیر و رسیدن به قله این است که با توجه به منابع محدود و آسیب پذیری‌هایمان و با در نظر داشتن چشم‌اندازها و رویاهای‌مان با بالاترین بهره‌وری مسیر کوهپیمایی‌مان را تنظیم و اصلاح کنیم و هر جا که ضرورت داشت در مورد هدفهایمان تجدید نظر کنیم.

بازخوردها یا مستقیما از اقدام‌مان، ناشی می‌شود و یا دیگرانی که شاهد روند تلاش ما بوده‌اند با مشاهدات دقیق‌شان به ما بازخورد می‌دهند. حتی گاهی خودمان از افرادی مثل یک مربی، کوچ یا همراه یا دوستی می‌خواهیم که مسیر ما را مشاهده کنند و بازخوردهای سازنده به ما بدهند. یک بازخورد به ما نشان می‌دهد که چقدر از دانش اکتسابی تبدیل به تجربه کاربردی می‌شود ، همینطور با کمک بازخورد معیارهای تخمین و برآوردهای ما به سمت واقعی تری سوق داده می شود. ما در آیینه دیگران و محیط پیرامونمان می‌توانیم انعکاس تصویر خودمان را ببینیم و براساس این تصویر به اصلاح مسیر بپردازیم؛ مسیر هدف گذاری نیز از این قاعده استثنا نیست.

اهمیت بازخورد و ویرایش و بازبینی اهداف

معنای بازخورد سازنده چیست؟

 بازخورد سازنده نقد و انتقاد نیست. بازخورد سازنده بازخوردی است که مبتنی بر شواهد و داده‌ها است و معمولا حین ارائه آن دلایلی که بازخورد از آن ناشی شده نیز ذکر می‌شود. هدف از بازخورد اصلاح نیست بلکه هدف دادن نما و تصویری از آن اتفاق از نمایی دیگر است که خود فرد به دلیل زاویه نگاهش قادر به دیدن آن نیست. فرد بازخورد گیرنده کسی است که تصمیم می‌گیرد با آن بازخورد چه کند؛ آن را بپذیرد یا  نپذیرد؛ بر اساس آن اصلاح مسیر یا هدف انجام دهد یا به روال گذشته به مسیر ادامه دهد.

بازخورد و یادگیری

بازخورد بخشی از چرخه یادگیری است؛ ما بازخورد گرفتن را از کودکی آغاز می‌کنیم؛ حتی در نوزادی ما به دنبال دریافت بازخورد از والدین یا مراقبین اصلی‌مان هستیم؛ بعدتر زمانی که به عنوان یک کودک نوپا کاری را انجام می‌دهیم بلافاصله مادرمان را نگاه می‌کنیم تا ببینیم که کارمان تایید او را به دنبال داشته است یا خیر؛ و به همین‌ترتیب رفتارهای‌مان را اصلاح و تنظیم و مدیریت می‌کنیم؛ کودک نیز نه تنها از مادرش که از تمام محیط بازخورد دریافت می‌کند؛ وقتی دستش را به لیوان چای می‌زند و داغی را احساس می‌کند. این احساس داغی بازخوردی است که از محیط پیرامون دریافت کرده است؛ کودک طی این فرایند به طور تجربی یاد می‌گیرد که سمت لیوان چای نرود یا با احتیاط بیشتری به آن نزدیک شود. در مسیر هدف گذاری نیز این بازخوردها برای ما سبب اصلاح مسیر و اصلاح فرایندها می‌شود.

تلاقی شکست و بازخورد

مهم‌ترین بازخوردها در مسیر هدف گذاری را در هنگام شکست‌ها به دست می‌آوریم. تا جایی‌ که برخی افراد شکست‌ها را بهترین راه برای به دست آوردن بازخوردهای سازنده می‌دانند. هر شکستی می‌تواند به عنوان پله‌ای برای تنظیم و اصلاح مسیرمان رو به سوی هدف استفاده  شود. رویکرد ما به شکست است که روی سایر مهارت‌ها و کل فرایند سایه می‌افکند؛ موفقیت نمی‌تواند تمام وقت و مستدام باشد و شکست بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی ماست. مهم است که بتوانیم درس‌ها و علت‌های شکست را تشخیص دهیم و بازخوردهای این تجربه را استخراج کنیم تا آنها را یاد بگیریم.

همینطور فقط شکست‌ها نیستند که مهم‌اند بلکه درس گرفتن از موفقیت‌ها نیز می‌تواند منبع مهم دریافت و استخراج بازخورد برای ما باشد؛ ما نه تنها باید از شکست‌هایمان درس بگیریم بلکه موفقیت‌هایمان نیز دو چندان محتاج دقت و توجه‌ و بررسی و تحلیل هستند. آنچه دقیق‌تر به نظر می‌رسد این است که در نظر داشته باشیم که در مسیر رسیدن به هدف ما تعداد زیادی تجربه داریم؛ برخی شکست و برخی موفقیت؛ و بازخوردهایی که در حین این تجربه‌ها می‌گیریم مهم‌ترین گنجی است که به آن نیاز داریم تا یادگیری مادام‌العمرمان تداوم پیدا کند.