یکی از مسائل شایعی که در جلسات کوچینگ اتفاق می افتد ، این است که مراجع ذکر می کند که من هدفگذاری می کنم اما به هدفهایم نمی رسم. اهمالکاری می کنم، به برنامه ام پایبند نیستم، حوصله ندارم،و …

درست است که بسیاری از عوامل درونی و بیرونی می توانند مانع رسیدن ما به اهدافمان بشوند، اما پیش از بررسی علل ناکامی در رسیدن به اهداف لازم است که مسیر هدفگذاری مراجع را بازبینی کنیم؛ 
منظور مراجع از اینکه هدفگذاری می کنم چیست؟ او چه چیزی را هدف گذاری فرض می کند؟ اگر من کوچ بدون اینکه منظور مراجعم را از هدف گذاری بدانم وارد حل مسئله شوم در واقع در حال حل کردن چیزی هستم که حتی خودم هم نمیدانم چیست. بنابراین قدم اول همسو شدن من با مراجعم است؛ اغلب در این مرحله متوجه میشوم که اصلا مراجع من هدفگذاری نکرده است؛ 
داشتن یک رؤیا به این صورت که من میخواهم یک پنت هاوس پانصد متری داشته باشم؛ یا تا سه سال دیگر یک پورش بخرم هدفگذاری محسوب نمی شود. تنها آرزویی است که به ذهن مراجع من خطور کرده است یا تنها یک رؤیاست؛ 

تعیین چیستی، چرایی، و چگونگی رسیدن به اهدافمان به ما کمک می کند که هدف را از یک آرزوی کودکانه یا رؤیای دور به یک نتیجه قابل دسترسی که مسئولیت تلاش در جهت رسیدن به آن را نیز می پذیریم تغییر دهیم؛ یعنی اینکه خودآگاهانه از خود بپرسیم 
- هدف من چیست؟ 
- چرا میخواهم به این هدف برسم؟
- چگونه می توانم به این هدف برسم؟ 

بحث چیستی هدف ابعاد خیلی مختلفی دارد و مدلهای گوناگونی هم برای آن طراحی  شده که تا حد امکان این ابعاد از قلم نیفتد. 
یکی از این مدلها مدل SMART است. 


‏S: Specific 

هدف باید دقیقا مشخص باشد: 
من میخواهم ثروتمند شوم
من میخواهم زیاد مقاله بنویسم
من میخواهم برنده جایزه نوبل شوم 

- من میخواهم در آمد فعلیم را که ده میلیون تومان در ماه است ده درصد افزایش دهم و آن را به یازده میلیون تومان برسانم

- من میخواهم تعداد مقالاتم را در مجلات ایندکس شده در ISI از سه عدد در سال به 6 عدد در سال برسانم. 

M : measurable

میخواهم مادر بهتری باشم
میخواهم بیشتر درس بخوانم
میخواهم سریعتر به درجه استاد تمامی برسم 

- مادر بهتر بودن جز اینکه اصلا مشخص نیست به چه کیفیتی اشاره دارد، از طرف دیگر قابل کمی سازی و سنجش هم نیست؛ مثلا اگر یکسال بعد چه چیزی چقدر افزایش یا کاهش بیابد من مادر بهتری شده ام؟ 
- بیشتر درس خواندن یعنی چقدر درس خواندن؟ 
- سریعتر یعنی طی چه مدتی؟ 

A:Achievable 

هدف باید قابل دستیابی باشد. اگر هدف خارج از حیطه دستیابی من با توجه به شرایط و ویژگیهای من است ، هر چه بیشتر آن را با ویژگیهای خود تطبیق دهم تا برای فرد « من» قابل دستیابی باشد. 

من (که کارمندی با درآمد ماهی پنج میلیون هستم ) میخواهم تا پایان سال یک بنز بخرم.

خب اگر این فرد با این درآمد در ماه، کوچکترین خرج و هزینه ای نداشته باشد در پایان یک سال 60 میلیون پول دارد و نه بیشتر و آنچه نام هدف بر آن نهاده یک خیال است. 

R:Realistic 
هدف باید واقع گرایانه باشد.

من (که وزن 110 کیلو دارم و تا به سن 25 سالگی کلاس باله نرفته ام)، میخواهم یک بالرین مشهور شوم. 
من که 38 سال دارم و تازه ازدواج کرده ام از خانواده پر جمعیت خوشم می آید و میخواهم 6 بچه به دنیا بیاورم. ( نه که نشدنی باشد انا آیا با واقعیت موجود زندگی من سازگار است؟ آیا من درآمد کافی برای تأمین نیازهای این تعداد کودک را دارم؟ آیا منزل من فضای کافی دارد؟ …

T:Timebound
هدف باید تایم لاین داشته باشد و زمان رسیدن به آن معلوم باشد؛ خیلی از افراد ذکر می کنند که من تا با ددلاین بیرونی محدود و محبور نشوم کارهایم را انحام نمیدهم! خب این اصلا خاصیت هدف است؛ تگر ددلاین و زمان پایان از طرف خود شما تنظیم نشود ناچارید به ددلاینهای بیرونی تن دهید. 
تأیین زمان پایان ما را متعهد می کند که برای تلاش بهره ورانه در راستای رسیدن به هدف متعهد شویم.

 اینکه من میخواهم پورش بخرم ، حتی اگر تمام چهار بخش قبلی آن را هم بدانیم، اگر زمانی برایش ذکر نکنیم تعهد لازم برای پیگیری قدمهای مسیر را نخواهیم داشت. 

اینکه من میخواهم ده کیلو وزن کم کنم؛ بدون دانستن اینکه در چه مدتی؟ احتمال رسیدن به وزن ایده آل را بسیار کمتر خواهد کرد.  

پس از بحث چیستی، نوبت به چرایی اهداف می رسد؛ من چرا میخواهم یک‌ پورش بخرم؟ هدف اصیل و غایی و نهایی زندگی من چیست؟ من میخوام چه کسی بشوم؟ رسالت، مأموریت و چشم اندازم در این زندگی چیست؟ آیا خریدن این پورش مرا در رسیدن به آن کسی که قصد دارم بشوم یاری می کند؟ آیا با آن همراستاست؟ 
چرا میخواهم طی شش ماه آینده ده کیلو وزن کم کنم؟ این در پاسداشت کدام ارزشهای من است؟ چه نیازهایی را از من تأمین می کند؟ چرا برای من مهم شده است. 
خیلی از مواقع ندانستن این چرایی، و عدم تلاش برای خودآگاهی نسبت به آن سبب می شود که ما یک سری هدف برای خود تعیین کنیم و پیش برویم اما درمیانه راه ببریم و فکر کنیم که اصلا من اینجا چه می کنم؟؟ خیلی وقتها زمانیکه در مورد چرایی هدفهایمان با خود شفاف نیستیم در مسیر بی تعهد و بی انگیزه می شویم و میخو‌اهیم هدفهای دیگری بیابیم. 

و پس از این مرحله نوبت به چگونگی می رسد؛ آنجا که باید قدم به قدم تک اقدامکهای متوالی خود را تعریف و ثبت کنیم. من از چه روشی قرار است به این هدف خود برسم؟ 
با ورزش وزن کم می کنم یا با رژیم غذایی؟ برای گرفتن رژیم غذایی از متخصص ، کی اقدام می کنم؟ کجا و به چه میزان ورزش می کنم؟ چگونه خود را متعهد به برنامه ام می کنم؟ 
برای رسیدن به چشم اندازم چه مهارتهایی و در کجا و چگونه باید یادبگیرم؟ و ….
پس از اینکه تمام این مراحل با مراجع چک شد و متوجه شدیم که همه این مراحل را به درستی تعریف کرده نوبت می رسد به بررسی عللی که سبب عدم تعهد فرد نسبت به انجام اقدامهایی در راستای رسیدن به اهدافش می شود. در این مسیر نیاز به عمیق تر شدن در مسیر خودشناسی و بررسی باورهای محدود کننده و موانع ذهنی یا طرحواره ها، عقده ها و …. در درون فرد است که خود در همراهی یک کوچ می تواند مسیری جذاب و شورانگیز باشد و منجر به شناخت هر چه بیشتر مراجع از خودش و روشهای یادگیری اش و …. باشد.

عللی که سبب عدم تعهد فرد نسبت به انجام اقدامهایی در راستای رسیدن به اهدافش می شود. در این مسیر نیاز به عمیق تر شدن در مسیر خودشناسی و بررسی باورهای محدود کننده و موانع ذهنی یا طرحواره ها، عقده ها و …. در درون فرد است که خود در همراهی یک کوچ می تواند مسیری جذاب و شورانگیز باشد و منجر به شناخت هر چه بیشتر مراجع از خودش و روشهای یادگیری اش و …. باشد.