برای بالا بردن احتمال پایبندی هر فردی به اهدافش لازم است ساختار مسئولیت پذیری را با هم مرور کنیم. 
پذیرش مسئولیت توسط مراجع در واقع بخشی از طرز فکر و مایندست کوچینگ است؛ معمولا یک مراجع ، خود برای همراه کردن یک کوچ با خودش اقدام می کند؛ 
خود داشتن کوچ می تواند در نقش یکی از عوامل افزاینده تعهد به اهداف و مسئولیت پذیری در قبال نتایج به حساب بیاید و طراحی ساختار و ساز و کار تعهد یکی از دلایل درخواست برای جلسات کوچینگ با یک کوچ حرفه ای است.

مراجع محور کوچینگ

در حقیقت این مسئولیت پذیری و تعهد و پاسخگویی مراجع در کوچینگ مبتنی بر نیاز به خودمختاری مراجع نیز هست؛ جلسه کوچینگ مراجع محور است و اتونومی و اختیار جلسه در دست مراجع است؛ کوچ نمی تواند مراجع را به تعهد وادارد و یا او را تبدیل به فردی گشوده و قابل کوچ‌شدن (coachable) بنماید؛ بلکه کاری که کوچ می تواند بکند این است که هر جایی از مسیر کوچینگ که متوجه شود مراجع قصد و نیت جدی برای تغییر کردن ندارد، این درک خود را به مراجع اعلام کند و اگر خود را در بهترین وضعیت برای ادامه کوچینگ با چنین مراجعی نمی بیند یا خود را همسو با مراجع نمی بیند این موضوع را صریح و شفاف به مراجع بیان کند که با هم در مورد روند ادامه جلسات کوچینگ تصمیم بگیرند. 

در حضور مراجع مسئولیت پذیر

اما وقتی مراجعی واقعا در تلاش برای تعهد است و تصمیم برای تغییر گرفته است، یک کوچ توانمند چگونه می تواند شریک و همراه اثرگذاری برای کسب شادی و موفقیت و رضایت مراجع و رسیدن به اهدافش باشد؟
مراجع در مورد رؤیاها و هدفهایش صحبت می کند؛ کوچ در مورد ارزش و اهمیت و چرایی این هدفها از مراجع سؤال می کند؛ چه شده که این هدفها برای مراجع مهم شده است؟ چه نیازها و ارزشهایی در پس این اهداف نهفته است؟ آیا این هدفها واقعا همراستا با ارزشهای عمیق و درونی مراجع هستند؟ آیا اگر مراجع در هدف گذاری به ورزش حرفه ای زیبایی اندام اشاره می کند، واقعا زیبایی اندام در اولویت بالایی برای اوست یا چون جو چنین چیزی در میان همسالان او رایج شده چنین هدفی برای خود در نظر گرفته است؟ اگر مراجع می گوید می خواهد تا پایان سال ده رمان برتر دنیا را خوانده باشد، آیا واقعا احساس نیاز عمیقی به مطالعه می کند یا صرفا چون کتابخوان بودن خوب است می خواهد چنین هدفی را به سرانجام برساند؟ 

ارزشها به مثابه قطب نما

چشم اندازهای ما همانند قطب نمایی مسیر حرکتها و اقدام ها و تصمیم های ما را در زندگی مشخص می کند و هدفی که همراستا با حقیقت درونی یک فرد و ارزش های اصیل او نباشد، سبب فاصله گرفتن آن فرد از تحقق سفر فردیت خود و مانع بروز و شکوفایی خود حقیقی اش می شود. وقتی به این مرحله اساسی چرایی و ارزش و اهمیت هدف مراجع به حد کافی پرداخته نشود، و کوچ بخواهد مراجع را در جهت هدفگذاری و برنامه ریزی و مدیریت زمانهایش برای رسیدن به آن هدف پیش ببرد، این برنامه ها دیر یا زود رها خواهند شد؛ و یک پرونده شکست دیگه به پرونده های شکست قبلی اضافه خواهد شد؛ این شکست ها منجر به پایین آمدن اعتماد به نفس مراجعه خواهد شد و احساس خود ناکارآمدی را برای او به همراه خواهد داشت. در حالیکه این وضعیت از اساس شکست نیست و نباید ناکامی تلقی و تفسیر شود. 
 
مهمترین بخشی که ما را به برنامه هایمان متعهد نگاه می دارد حرکت در راستای بر پا داشتن ارزشهایمان است چون با زیستن بر اساس ارزشها با رضایت درونی همراه خواهد بود. ظرفیت درونی ما برای تبدیل شدن به کسی که واقعا برایش خلق شده ایم و کیستی و هویت ما، خود منبع انرژی و انگیزه و الهام ما می شود و ما را در مسیر تحقق اهداف پیش می برد.

تحول از درون به بیرون

لازم است که کوچ و مراجع در مورد اینکه هدف گذاری دلایل عمیق درونی دارد یا به دلایل بیرونی انجام شده است مکالمه کنند؛ گاه مراجع وقتی متوجه منشاء بیرونی برای هدف هایش می شود آن هدف برایش رنگ می بازد ؛ ضرورت دارد که کوچ و مراجع با هم کمی بیشتر در این مرحله به مباحثه و پرسش و پاسخ بپردازند تا مراجع بتواند دلیلی عمیق و درونی و در راستای ارزشهایش برای اهدافی که برای خود تعیین کرده بیابد. متعهد ماندن به هدفی که از آن یک فرد نیست مثل این است که کاری که نباید انجام می شده، به بهترین شکل ممکن انجام داده باشیم. 
تغییر و تحول و میل به تغییر و دگرگونی از درون هر فردی سرچشمه می گیرد و هر تحولی برای دوام و بقا نیاز به این منشا درونی دارد. من به عنوان یک مراجع و در تجربه شخصی بسیار پیش آمده که برای خودم هدفی وضع کرده باشم و از لحظه وضع آن هدف احساس بدی مرا احاطه کند؛ احساس سردرگمی و خشم و بیشتر از همه استرس و اضطراب؛ و هر چه پیش رفته ام و به هدف نزدیکتر شده ام این احساس های منفی به جای کمتر شدن برایم پررنگتر شده اند. حتی رسیدن به دستاورد نهایی هم برایم با شادی و رضایت همراه نبوده است؛ بعد تر وقتی در کوچینگ با بحث هدف گذاری مبتنی بر ارزش آشنا شدم و همینطور با بحث نیازها و ارزشها آشنا شدم و به بحث خودشکوفایی به عنوان یک نیاز پی بردم و درک کردم که هر یک از ما سفر فردیت خود را در این جهان طی می کند متوجه علت آن حال و احساسات نامطلوب شدم؛ پیگیری یک هدف بیرونی که همراستا با خود حقیقی ما نیست حتی وقتی متعهدانه به آن پایبندیم و آن را به دست می آوریم برای ما رضایت درونی به همراه ندارد؛ در حالی که هدفی که در راستای کشف من حقیقی و شکوفایی استعدادها و توانمندی های من است برایم شور و شعف و اشتیاق به همراه می آورد و احساس رضایت درونی و احساس عمیق غرقگی در مسیر پیگیری هدف را با خود به همراه دارد.