ما اغلب روی حفظ خونسردی در مواقع بحران تأکید داریم. اما گاهی خونسردی، راه را بر کناره گیری و بی تفاوتی باز می کند. 

همدلی چیست؟ 

همدلی توانایی ما در درک احساسات دیگران و پاسخ دادن به آن است.  بر اساس نظر پل اکمن که از روانشناسان صاحب نظر در این زمینه است، ما سه روش برای همدلی کردن با دیگران و درک احساسات آنها همچون احساسات خودمان داریم؛

تفاوت بین این سه روش همدلی کردن، چالشهایی را نمایان می کند که ما در رویارویی و پاسخ به درد و رنج افراد با آن مواجهیم؛ اما در کنار آن درک می کنیم که چگونه مواجهه درست با احساسات افراد سبب یافتن راهی از سر مهر و شفقت برای کاستن از رنج آنان خواهد شد. 

روش اول همدلی، «همدلی شناختی» است. دانستن اینکه فرد دیگر چطور احساس می کند و احتمالا چه می اندیشد. به آن دیدن از دریچه نگاه دیگری هم گفته می شود. این فرم از همدلی در روندی مثل مذاکره یا در انگیزه دادن به افراد می تواند کمک کننده باشد؛ جایی که شما اگر بتوانید موضوع را از زاویه دید فرد مقابل ببینید و خود را جای او بگذارید احتمالا آنچه می گویید منصفانه تر و قابل قبول تر برای او خواهد بود چون شما با زاویه نگاه او هم به موضوع نگریسته اید. 

اما ایراد این نوع از همدلی این است که فرد در آن زیادی خونسرد است و در پاقع خونسردتراز آن است که کاری بکند. ‌
وقتی مردم سعی می کنند زاویه دید نفر مقابل را - بدون درونی کردن احساسات آنها بفهمند، می توانند آنقدر دور و با فاصله باشند که انگیزه ای برای انجام اقدامی در جهت کمک به آن فرد ندارند. 
در واقع آنها که داخل مثلث تاریک روانشناسی می افتند- خودشیفته ها، ماکیاولی ها، افراد ضد اجتماعی- می توانند با همدلی از نوع شناختی را در مسیر آزار دیگران به کار گیرند.

همدلی

از نظر اکمن، یک شکنجه گر ، برای سنجش شدت ظالمانه بودن رفتارش نیاز به این مهارت دارد. کنشگران سیاسی با خواندن احساسات مردم از آن برای منافع خود استفاده می کنند بدون اینکه لزوما خیلی به فکر آن مردم باشند! بنابراین همدلی در سطح شناختی کافی نیست؛ ما همچنین نیاز به نوع دیگری از همدلی به نام « همدلی عاطفی»  داریم؛ وقتی شما به صورت فیزیکی و عینی نیز درک می کنید که سایر افراد چه احساسی دارند طوری که گویی احساسات آنها مسری است. 

این سرایت عاطفی به میزان زیادی به حضور نورونهای آینه ای مغز مربوط است ؛ این سلولها زمانی تحریک می شوند که ما حالت عاطفی-هیجانی فردی دیگر را حس می کنیم؛ با فعال شدن نورونهای آینه ای بازتاب و انعکاس آن حالت احساسی -هیجانی در درون ذهن ما به وقوع می پیوندد. همدلی عاطفی ما را با دیگری هم فرکانس می سازد. 
همدلی عاطفی مهارتی است که در حرفه های متفاوتی به کار می آید، از فروش تا پرستاری و همچنین لازم نیست اشاره کنیم که برای هر والدی و برای هر کسی که عاشق باشد ضرورت دارد. 

اما صبر کنید: همدلی عاطفی روی دیگری نیز دارد؛ در بعضی از موارد همدلی عاطفی فردی که در حال همدلی کردن است گاهی نمی تواند احساسات و هیجانات منفی خود را مدیریت کند که این انر ممکن است به نوعی فلج شدگی و خستگی روانی منجر شود.  پزشگان و شاغلین در خرف پزشکی اغلب اوقات به طور خود خواسته ، جدایی روانی از بیماران را آموزش می بینند و خود را در برابر چنین استهلاک و آسیب روانی مصون نگه می دارند. 

جدایی آموخته شده در مأموران امداد و نجات، سیستم پزشکی و در مددکاران اجتماعی ، به قربانیان حوادث کمک شایانی می کند. این افراد باید به صورت خودخواسته اجازه ندهند که درگیری احساسی و هیجانی آنها را دربر بگیرد ؛ یک بیمار یا فردی که زیر آوار مانده و یا گریه می کند، هیچ علاقه یا نیازی ندارد به اینکه پزشک، پرستار یا مددکار کنار او بنشیند و همراه با او گریه سر دهد. 
خطر آنجاست که این جدایی به جای اینکه به توجه سنجیده منجرشود،  منجر به بی تفاوتی گردد. ما امروزه با چنین بی تفاوتی به صورت کلی و جهانی مواجهیم و هر اتفاقی را در هر جای جهان در تلویزیونهای مان می بینیم بدون اینکه کاری کنیم یا اینکه بتوانیم اثرگذاری مستقیمی داشته باشیم در عین حالی که ممکن است کاملا خود را در غم یا رنج افراد سایر نقاط دنیا سهیم بدانیم .
این مسئله سبب شده همدلی احساسی بی نتیجه و سد راه رشد نوع سومی از همدلی قلمداد شود که اکمن آن را « همدلی مشفقانه» می نامد.

در این نوع از همدلی نه تنها ما رنج فرد را درک می کنیم و با او احساسش می کنیم بلکه به طور خودبخود به سمت کمک به رفع نیاز او در صورت لزوم حرکت می کنیم. 

همدلی مشفقانه حلقه مفق…

بر اساس یادداشتی از دنیل گلمن نویسنده کتاب هوش هیجانی