اجسام قاعده ای در مغز یک سری مراکز عصبی متشکل از سیناپسهای متعدد هستند که نقش پررنگی در رفتارها و افکار تکراری دارند. الگوهایی که در زندگی روزمره شما حضور دارند توسط اجسام قاعده ای در مغز شما شناسایی، ذخیره و تکرار می شوند. این اجسام در واقع گروهی از هسته سلولهای عصبی هستند که از چندین جزء مختلف تشکیل شده اند و به عنوان یک کل واحد عمل می کنند. جدای از بحث الگوهای تکراری و  عادت ها، این مراکز عصبی با عملکردهای شناختی و عاطفی مختلفی نیز مرتبط هستند.

هر کار معمولی و روتین که انجام می دهید یک نقشه مخصوص به خود دارد. به عنوان مثال، اگر صبح هنگام روشن کردن تلفن خود بلافاصله اینستاگرام را بررسی می کنید که ببینید چند لایک یا فالوی جدید گرفته اید، آنگاه اجسام ‌قاعده ای شما در حال کدگذاری هستند: «وقتی بیدار شدی اگر صفحه اسکرین موبایل روشن بود اینستاگرام را چک کن». دستورالعمل های مشخص برای نحوه انجام هر کاری وجود دارد. این ناحیه از مغز اتصالات بین نورونی فراوانی دارد و اطلاعات بیشتر مناطق دیگر مغز در اینجا ارسال می شود.

مدت زمان زیادی از زندگی ما توسط اتوپایلوت سپری می شود؛ یعنی همانند هواپیمایی که توسط خلبان خودکار به پرواز درآمده یا ماشینهای بدون سر نشین که این روزها با پیشرفت تکنولوژی به شکلهای مختلفی در تعداد اندک ساخته شده اند و عملکردشان روز به روز رو به بهبود است؛ مغز ما هم در همه موارد و کارهای روزمره خودآگاه و حاضر نیست بلکه در بسیاری از موارد روند کار بر اساس الگوهای تکراری موجود در مدارهای اجسام قاعده ای بدون نیاز به صرف زیاد انرژی انجام می شوند.

اجسام قاعده ای تحت تأثیر سیگنال هایی هستند که از قسمت های دیگر مغز می آیند و معمولا تعادلی در ورودی ها وجود دارد. یعنی مثلا در فرایند تصمیم گیری ورودی های احساسی و منطقی در تعادل است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد اجسام قاعده ای در انگیزش به واسطه پاداش نقش دارند و دوپامین نقش مهمی در اجسام قاعده ای ایفا می کند.

چرا به عنوان یک کوچ این موارد برای من مهم است؟

کارکرد اجسام قاعده ای برای سیستم عادتها و پاسخ های خودکار ما اساسی هستند. افرادی که با آنها کار می کنید احتمالاً بخش زیادی از روز خود را بصورت اتوپایلوت می گذرانند. بیشتر افکاری که هر روزه دارند مانند افکار دیروز شان است. اقداماتی که انجام می دهند مشابه اقدامات دیروز و هر روزشان خواهد بود. تعاملات آنها با خانواده و همکاران احتمالاً در بخش زیادی تکراری است. این تکراری بودن یا اتوماتیک وار انجام شدن بخش زیادی از فعالیتهای روزمره ما اصلا چیز بدی نیست؛ بلکه اتفاقا به صرفه جویی در مصرف انرژی در مغز و بهره وری بالاتر کمک می کند. با این حال، زمانی که محتوای این تکرارها طوری است که نتایجی را که فرد می‌خواهد دریافت نمی‌کند، باید همه چیز تغییر کند.

 برای مراجعین ما کوچها، درک اینکه چگونه مغز سیم کشی شده است و چگونه می توانند این سیم کشی را تغییر دهند می تواند مفید باشد. مراجع درک می کند که چگونه با مغزش کار کند نه بر علیه مغزش؛ ما قرار نیست به مبارزه با تمام عادتهایمان بپردازیم یا همه را ریشه کن کنیم. ما می‌خواهیم مغزمان از انرژی گرانبهایش برای پردازش اطلاعات جدید و تفکر پیچیده استفاده کند، ما  برای این‌کار به عادت‌هایی نیاز داریم که از ما و اهداف و ارزشهایمان حمایت کنند. اگر عادات ما چنین نیستند ما برای اصلاح عادتهایمان برنامه ریزی می کنیم و پروژه طراحی عادتهای جدید را در خدمت اهداف و ارزشهایمان پیش می گیریم. در واقع با وارد کردن قشر پره فرونتال به فرایند چرخه ای عادت، خودآگاهی را به مسیر فرامیخوانیم و کنترل اوضاع را از دست اتوپایلوت یا خلبان خودکار میگیریم، بخشی که لازم‌است اصلاح کنیم، اصلاح می کنیم و باز دوباره اجازه می دهیم که مسیر چرخه عادت مدید شکل بگیرد. حضور یک کوچ برای این فراخوانی قشر پره فرونتال می تواند تسهیلگر باشد.

سبک های مختلف کوچینگ با رویکردهای متفاوت می توانند منجر به تسهیل نوروپلاستیسیتی در مغز شوند. خوب است مراجع نسبت به نیت مثبت این بخش از مغز آگاه باشد؛ اینکه چگونه به نقشه‌ها و مدارها برای یک سری کارها اعتماد می‌کنیم تا مجبور نباشیم هر بار به آنها فکر کنیم. همچنین باید جنبه منفی بالقوه این موضوع را به در نظر داشت، زیرا وقتی می‌خواهیم کاری را متفاوت انجام دهیم، ممکن است برایمان سخت باشد. مغز ما می خواهد کارآمد باشد و منابع انرژی خود را محافظت کند تا برای چیزهایی که جدید هستند و نیاز به توجه بیشتر دارند استفاده شود. برای همین تمایل دارد به روتینهای قبلی بچسبد؛ مثلا  فردی را در نظر بگیرید که روی هدف کاهش وزن کار می کند. حالت مطلوب در راستای این هدف این نیست که اگر یک تکه کیک شکلاتی ببیند، آن را بخورد. یا اینکه اگر از سر کار به خانه برگشت و مبل را دید، با خستگی روی آن بیفتد، به جای اینکه تحرک داشته باشد و به سمت باشگاه برود؛ در این صورت تغییر دادن عادتهای همیشگی به فرد کمک می کند در جهت هدفش گام بردارد.

اینکه چقدر طول می کشد تا عادات جدید ایجاد کنیم به متغیرهای زیادی بستگی دارد. و این نکته نیز بسیار مهم است؛ مراجع نمی تواند انتظار تغییرات ناگهانی و پایدار و سریع داشته باشد. تغییرات تدریجی معمولا نیاز به زمان دارند و در گذر زمان پایدار می شوند و به شکل عادات جدید در می آیند و این ذات تغییرات پایدار است و داشتن رویکرد و درکی واقع بینانه نسبت به سرعت تغییر ، سبب شکیبایی و مداومت بیشتر در مسیر تغییر می گردد و این به افزایش تاب آوری مراجع ما کمک خواهد کرد.

با اقتباس از کتاب
نوروساینس برای کوچها

برای دیدن سایر مقالات مشابه می‌توانید به لینک زیر مراجعه نمایید.

 نوروساینس برای کوچها